همه ی ما به غم اعتبار و اهمیت بیش تری می دهیم تا به شادی

برای غمی که تمام گذشته و وزن و عمقش را به رخ ما می کشد.

در حالی که شادی هیچ گذشته و وزن و عمقی ندارد.

همان لحظه که متولد می شود در حال پرواز است.

همه ی ما در برابر برف،عشق و مرگ مانند کودکان می شویم.



تاريخ : شنبه 29 آذر 1393برچسب:, | 13:4 | نويسنده : solaleh20 |

چه شبی است! 

چه لحظه‌های سبک و مهربان و لطیفی، 

گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشسته‌ام. 

می‌بارد و می‌بارد و هر لحظه بیش‌تر نیرو می‌گیرد.



تاريخ : شنبه 29 آذر 1393برچسب:, | 1:57 | نويسنده : solaleh20 |

آری 

خورشید ثابت کرد: 

حتی طولانی ترین شب نیز 

با اولین تیغ درخشان نور به پایان می رسد 

حتـــــــــــی اگر به بلندای یلــــــــــــــدا باشد... 

بیدار و امیدوار باش 

خورشیدی در راه است...

 

 



تاريخ : شنبه 23 آذر 1393برچسب:, | 22:43 | نويسنده : solaleh20 |

1روز تا اربعین... 

、ヽ``、、、 `、、ヽ`、ヽ

 、ヽ`、、ヽ ヽ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、 ヽ` ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、`、、`、、ヽ、ヽヽ

در ﺑﯿﻦ اﺑﺮﻫﺎی ﺳﯿﻪ ﭘﻮش آﺳﻤﺎن... 

 ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ 

بغضی ﺷﮑﻔﺖ،روﺿﻪی ﺑﺎران ﺷﺮوع ﺷﺪ... `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、 `、、ヽ、ヽ ヽ`、 、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ、ヽ、

قُتِلَ الحُسينُ بِكربلا عطشانا...ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ 

ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ

گیرم که باران هم آمد، همه چیز را هم شست !

هوا هم عالی شد !

فایده اش برای من چیست ؟؟؟

 

هوایِ دل ْ،گرفته یِ کربلاست...

آن را چه کنم ؟!



تاريخ : جمعه 21 آذر 1393برچسب:, | 17:46 | نويسنده : solaleh20 |



تاريخ : یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:, | 23:31 | نويسنده : solaleh20 |

کاش مرکز اهدای جوانی هم بود…


آنــــگاه تمــــــــــامِ جوانــــی اَم را اهـــدا میکردم به آن زنــــــی کــِ؛


تمــــــامِ جوانی اَش را پای مـــــَـــن گذاشت.


شرمنده اَم "مـــــــادر"



تاريخ : سه شنبه 11 آذر 1393برچسب:, | 14:5 | نويسنده : solaleh20 |



تاريخ : سه شنبه 11 آذر 1393برچسب:, | 14:5 | نويسنده : solaleh20 |



تاريخ : سه شنبه 11 آذر 1393برچسب:, | 14:3 | نويسنده : solaleh20 |

اوني كه بيشتر مي گفت "نميدونم"، بيشتر ميدونست!
.
اوني كه "قويتر" بود، كمتر زور ميگفت!
.
اوني كه راحت تر ميگفت "اشتباه كردم"، اعتماد به نفسش بالاتر بود!
.
اوني صداش آرومتر بود، حرفاش با نفوذتر بود!
.
اوني كه خودشو واقعا دوست داشت، بقيه رو واقعي تر دوست داشت!
.
اوني كه بيشتر "طنز" ميگفت، به زندگي جدي تر نگاه ميكرد!
.
و بالاخره اينكه ، اوني كه به تفاوت بين ادمها واقف بود، بيشتر نقاط مشترك باهاشون پيدا ميكرد



تاريخ : یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, | 21:46 | نويسنده : solaleh20 |

مثل باران های بی اجازه، وقت و بی وقت 



         در هوایم پراکنده ای 



و من بی هوا ناگهان خیسم از تو



تاريخ : سه شنبه 4 آذر 1393برچسب:, | 11:55 | نويسنده : solaleh20 |

خوشبختی موهبتی است الهی ؛ 
و از آن کسی است که؛ 
در فضای ” شکرگزاری ” زندگی کند 
چه دنیا به کامش باشد و چه نباشد 
چه آن زمان که می دود و نمی رسد 
چه آن زمان که گامی برنداشته ، خود را در مقصد می بیند 
“الهی! 
مرا نعمت دادی ، شکر نکردم 
بلا بر من گماشتی ، صبر نکردم 
بدان سبب که تو را شکر نکردم ، نعمتی از من باز نگرفتی… 
و بدان سبب که صبر نکردم ، بلا دایم نگردانیدی 
الهی! 
از تو چه آید 
جز کرم؟”



تاريخ : یک شنبه 2 آذر 1393برچسب:, | 17:50 | نويسنده : solaleh20 |

میدانی...


بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی ... خسته نمیشوی !

بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی ... عادتــــ نمیشوند !


بعضـی ها هرچه تکرار شوند ... باز بکرند و دستــ نـخورده !

دیده ای ؟!


... ... شنیده ای ؟!

بعضـــی ها بی نهایتـــ ــ ـند !


مـــــثل مـــــادر

 



تاريخ : یک شنبه 2 آذر 1393برچسب:, | 17:47 | نويسنده : solaleh20 |

یوسف میدانست تمام درهابسته هستندامابه خاطرخدا 

حتی به سوی درهای بسته دویدو تمام درهای بسته براش بازشدن 

اگرتمام درهای دنیا هم برویت بسته بود بدو " خدای تو و یوسف یکیست.



تاريخ : یک شنبه 2 آذر 1393برچسب:, | 17:46 | نويسنده : solaleh20 |