تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان و خدایی که در این نزدیکی است... و آدرس solaleh20.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ..زندگی کوتاه است ..پس به زندگی ات عشق بورز ..
خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..
قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن
قبل از اینکه بنویسی » فکر کن
قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش
قبل از اینکه دعا کنی » ببخش
قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن
قبل از تنفر » عشق بورز
زندگی این است … احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر..
گونو گوندن قوجالان نازلی نیگاریم آی آنا
دیلده ازبر اولونان ذکر و شعاریـــــم آی آنا
آغاران ساچلارینا خسته جانیم قربان اولا
ای منیم قیشدا یاشیل گوللو بهاریم آی آنا
گولو گولشنده اءکیب باغیبان اولدون منه سن
یولومو آیدین ائدیب زیروه ده قالدین چنه سن
آخ دیینده آلیشیب قول بویون اولدون غمه سن
غمیم ایله پوزولان دار و نـــــــــــداریم آی آنا
نه ظرافتله ائـــــــــــدیب خالیق عالم سنی خلق
من اوچون درده دوزوب سن ائدیسن گلشنی خلق
لایــــــق اولسام ائدرم سن قوجالاندا دمی خلق
کــــورپه یه جان وئرن ای جانلی ووقاریم آی آنا
حــــیرتم خیلقه تینه کیم نه یارالدیبدی خدا
وئریلیبدیر سن اوچون وعده یه جننتده ندا
آنامـــیز فاطیمه دن روز جــــــــــــزا اولما جدا
سئومه سی قلبیمه جان لیل و نهاریم آی آنا
یوواسیز
شهادت حضرت علی (ع) رو تسلیت میگم
التماس دعا
+ ادب مثل عطر است...!!
ما برای خودمان استفاده می ڪنیم
اما دیگران هم لذت می برند.
---
پولداری منش است
و ربطی به میزان دارایی ندارد .....
گدایی صفت است
ربطی به بی پولی ندارد .......
دانایی ، فهم و شعور است
و ربطی به مدرڪ تحصیلی ندارد......
نادانی ، یاوه گویی است
و ربطی به زیاده گویی ندارد......
دشمن ، نمایش ڪمبودها و ضعف های خویش است
و ربطی به بدسرشتی و بدخواهی طرف مقابل ندارد.......
وقتی گرسنه ای یڪ نون خوشبختیه ....
وقتی تشنه ای ، یڪ قطره آب خوشبختیه ...
وقتی خوابت میاد ، یڪ چرت ڪوچیڪ خوشبختیه ......
خوشبختی یه مشتی از لحظاته .....
یڪ مشت از نقطه های ریز ، وقتی ڪنار هم قرار می گیرن یه خط رو می سازن به اسم زندگی ....
قدر خوشبختی هاتونو بدونید...
رابطه مثل آلاڪلنگ میمونه
باید نوبتی یڪی ڪوتاه بیاد
اگه همیشه فقط یڪ نفر ڪوتاه بیاد
هر دو نفر زده میشن
یڪی از بالا موندن
و دیگری از پایین موندن
دنیا به شایستگی هایت پاسخ می دهد
نه به آرزوهایت !
پس شایسته ی آرزوهایت باش !!!
روباهی از شتری پرسید:
«عمق این رودخانه چه اندازه است؟»
شتر جواب داد: « تا زانو»
ولی وقتی روباه توی رودخانه پرید، آب از سرش هم گذشت و همین طور که دست و پا میزد به شتر گفت:
«تو که گفتی تا زانو! »
شتر جواب داد: « بله، تا زانوی من، نه زانوی تو »
هنگامی که از کسی مشورت میگیریم یا راهنمایی میخواهیم باید شرایط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگیریم. لزوما" هر تجربهای که دیگران دارند برای ما مناسب نیست.
حال دلت که خوب باشد آدم ها همه شان دوست داشتنی اند...
حال دلت خوب که باشد حتی چراغ قرمز هم برایت مکثی دوست داشتنی می شود...
حال دلت که خوب باشد می شوی هم بازی بچه ها و هم صحبت بزرگ تر ها ...
حال دلت که خوب باشد رنگ ها همه خوش رنگ اند...
حال دلت که خوب باشد حتی ابری ترین روزها هم فقط نوید باران می دهند...
حال دلت که خوب باشد همه تو را قشنگ تر می بینند...
کمتر قضاوت میکنی
کمتر میرنجی
زیباییهایی بیشتری را میبینی
حال دلت را خوب کن دوست من...
حال دلت که خوب باشد دنیا، دنیای دیگریست...
اعتبار آدمها
به حضورشان نیست
به دلهره ای است که
در نبودشان احساس می شود
بعضی از نبودنها را
هیچ بودنی پر نمی کند !!
مادر بزرگم می گوید:
قلب آدم نباید خالی بماند
اگر خالی بماند
مثل گلدان خالی زشت است
و آدم را اذیت می کند
عاقلی بودم ک عشق امد امانم را گرفت
بندبند جسم وجان واستخوانم را گرفت
لال گشتم تا ک عشق امد ب ایوان دلم
در ازای این محبت او زبانم را گرفت
با اشاره من بدوگفتم ک خوشحالم ولی
او بحالم گریه کرد, شوق نهانم را گرفت
کور و کر بودم نفهمیدم ک عقلم را ربود
باجنون امدسراغم وای, ایمانم را گرفت
من شدم کافرپرستش کردم اورا تا خدا
اوخدایم گشت و از من اسمانم راگرفت
برزبان راندم بگویم حرف دل را با کسی
او ز من غارت نمود شرح بیانم را گرفت
خواستم با او بگویم راز این قلب حزین
هجرامد مهلت و وقت و زمانم را گرفت
می آیی
یک شب
رو به آسمان دراز بکشیم
تو ماه را رصد کنی
من چشمان ماهت را ؟
می آیی
گم شویم میان تاریکی شب ؟
تو ستاره ها را بشماری
من گیسوان کهکشانی ات را ؟
راستی
وسط رویاهایمان خوابت نبرد ؛
چشمان ماهت را که ببندی
من و ستاره ها
باهم
خانه خراب می شویم...
چه وسوسه ای دارد خدا بودن...
فکرش را بکن...
همیشه کنار تو...
نزدیک تر از رگ گردنت باشم...!
به قلبت رجوع کن.
اگر حالت خوبست،به باورهایت ایمان بیاور
اگر خوب نیستهمچون خانه کلنگی ،
بکوب و از اول بساز و
با قدرت به راهت ادامه بده.
ای اشک، آهسته بریز که غم زیاد است
ای شمع ، آهسته بسوز که شب دراز است
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم، کسی یار کسی نیست .
هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مرد خدا پنجه میفکن چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشو ای دوست که مادر شدنی نیست
روزي مردي فقير،
با ظرفي پر از انگور،
نزد رسول الله آمد و به او هدیه داد،
رسول الله آن ظرف را گرفت و شروع كرد به خوردن انگور
و با خوردن هر دانه انگور تبسمي ميكرد
و آن مرد از خوشحالي انگار بال در آورده و پرواز ميكرد،
اصحاب رسول الله بنابه عادت منتظر اين بودند كه آنها را در خوردن شريك نمايد
و رسول الله همه انگورها را خورد و به آنها تعارفي نكرد .
آن مرد فقير با خوشحالي فراوان از آنجا رفت .
يكي از اصحاب پرسيد:
يا رسول الله عادت بر اين داشتيد كه ما را در خوردن شريك ميكرديد،
اما اين بار به تنهائي انگورها را خورديد!!
رسول الله لبخندي زد و فرمود :
ديديد خوشحالي آن مرد وقتي انگورها را ميخوردم؟
انگورها آنقدر تلخ بود،
كه ترسيدم اگر يكي از شما در خوردن تلخي نشان دهد خوشحالي آن مرد به افسردگي مبدل شود.
آیریلیق دان نه دئیم یوخدو داخی چاره دئیم
یازیرام س ؤزلریمی بلکه گؤرم یاره دئیم
گولو گولشن ده سئویب،سؤز صاحابی آختاریرام
دیلگی یوخدو سؤزه ،پس سؤزو من خاره دئیم
قاتلیم یاریم اولوب،هئچ طنابین تقصیری یوخ
درد لریم چوخدو ناچار، درد لری من داره دئیم
طاریمین نار لاری اغلار قالیب احوالیمه های
گؤز یاشیم لان یازیرام،سئومگیمی ناره دئیم
گؤزلریم یاغمیری دای،آغ کفنیم قیش قار اولوب
„حسرتین„گؤز یاشی یام،قوی یاشی من قاره دئیم
سن سیز له دیم گوزومدن آخیر قان یاواش یاواش
گئدمه گئدنده سنله گئدیر جان یاواش یاواش
می شود یادی کنم از تو شبی با خاطرت؟
با دوبیتی های ناب ِ نابِ بابا طاهرت
می شود امشب تو را حاضر کنم مانند روح؟
تا روم در خلسه ای با چشمهای ساحرت؟
من دلم میخواهدت باید کمی تنها شویم
شکل آغوشی میان دستهای ماهرت
با غرور بیخودت در من ولی گم می شوی
غرق خوابی میشوم با بوسه های نادرت
کار من تنها شده ترسیم این رویای خوب
می شود امشب بیایی توی خواب شاعرت
یار همه اومد اما تو دیر کردی
چه میدونی که چشم انتظاری داری
ﮐﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺸﮑﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ !
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻥ
ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!!
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪگی
ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪﮔﯽ
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩ
ﺭﺩ ﭘﺎﯼ ﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮد..
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .
ﻻﺍﻗﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .
ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻣﯿﭽﺮﺧﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ . . .
ﺑﺮﺗﻨﻢ ﻣﯿﺸﺪ ﮔﺸﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮﻫﻦ . . .
ﺁﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ، ﮐﻮﺩﮐﯽ ، ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺁﺏ . . .
ﭘﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺍﺏ . . .
ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ . . .
ﺩﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ . . .
ﻋﻤﺮ ﻫﺴﺘﯽ ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ . . .
ﺣﯿﻒ ﻫﺮﮔﺰﻗﺎﺑﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ! ! !
باشدان سووما سنه اولان سئوگیمی
آج ساخلاما گؤزلریمی سلاملا
سئوگی اتم بومباسی دیر سئوگیلیم
بیر باخیشلا بو عؤمرومو تماملا
دردلر بئله یوگورسه ده اوستومه
ساوونمارام آچیق شه هر کیمی یم
عشقین دردی ساغالماسا یاخشی دیر
صدف ایچره من ده گوهر کیمی یم
اینتحاردیر بو سئوگییه دوشمه ییم
ساواش-ساواش گؤزلرینده اؤلموشم
شعر ایچینده منلیغیمی ایتیردیم
من اؤزومو سنله اؤزوم بیلمیشم
«علی دومان»
اﺯ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺮﻭﯼ درزندگی ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮔﻔﺖ : « ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ» ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻨﺪ . ﮔﻔﺖ : ﺳﺨﺖ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯿﺪ . ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺷﺶ ﺧﺼﻮﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻫﯿﭻﮔﺎﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ .
ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﯽﺩﻟﯿﻞ ﺷﺎﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﺳﺖ .
ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ دﺍﺭﻧﺪ .
ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ : ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﺑﻨﺪﻧﺪ.
ﭘﻨﺠﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ : ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺳﺮﯾﻊ ﺁﺷﺘﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻢ ﮐﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﻧﺪ.
ﻭ ﺷﺸﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.
پس:کودکانه زندگی کنیم
پیشاپیش ولادت حضرت محمد (ص) مبارک
بعــــــــــــــــضي وقتهــــــــــــــــا
كســــــــــــــــي در زندگيــــــــــــــــت هســــــــــــــــت
كه اصــــــــــــــــلا لازم نيــــــــــــــــست تو را در آغــــــــــــــــوش بــــــــــــــــگيرد
فقــــــــــــــــط با كــــــــــــــــلام گرمش ...
بــــــــــــــــدون حتــــــــــــــــي ديدنتــــــــــــــــ ...
بدون حــــــــــــــــتي گرفتــــــــــــــــن دســــــــــــــــتانت ...
مــــــــــــــــي تواند
قلبــــــــــــــــت را بوســــــــــــــــه بــــــــــــــــاران كنــــــــــــــــد.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
مردی از دوست خود پرسید: تا به حال که شصت سال از عمرت می گذرد،
آیا به یکی از آرزوهای جوانی ات رسیده ای؟
گفت: آری، فقط به یکی، هنگامی که پدرم در کودکی مرا تنبیه می کرد و موی سرم را می کشید،
آرزو می کردم که به هیچ وجه مو نداشته باشم و امروز به این آرزو رسیده ام.
چهل روز است گشته ورد زینب
حسینم وا حسینم وا حسینا
چهل روز است تم زین بیابان
برون همراه این جمع پریشان
کنون ای خفته در خاک ای برادر
ز جا برخیز به استقبال خواهر
اربعین حسینی تسلیت باد
هاﻣﯿﻨﯿﻦ ﯾﺎﺭﯼ ﮔﻠﯿﺮ ﺳﻦ ﯾﻮﺑﺎﻧﯿﺮﺳﺎﻥ
ﻧﻪ ﺑﯿﻠﯿﺮﺳﻦ ﮔﻮﺯﻭ ﯾﻮﻻﺭﺩﺍ ﮔﺎﻻﻥ ﻭﺍﺭ
ﻫﺎﻧـﺴﯽ ﺳﯿﻨﻤﯿـﺸﻼﺭﯾﻤﯽ ﻣﻦ ﯾﺌﻨﯽ ﺩﻥ ﺑﺮﭘﺎ ﺍﺋﺪﯾﻢ؟
ﻗﻠﺐ ﺳﯿﻨﯿﺐ ، ﻗﻮﻝ ﺩﺍ ﺳﯿﻨﯿﺐ، ﯾﻮﺥ ﮐﻤﮑﯽ ﺑﯿﺮ ﺑﯿﺮﯾﻨﻪ
ﺻﺎﺋﺐ ﺗﺒﺮﯾﺰﯼ
من پُرم از خاطرات وقصه های کودکی
اینکه روباهی چگونه،می فریبد زاغکی
قصه ی افتادن دندان شیری از هُما
لاک پشت وتکه چوب وفکرهای اُردکی
قصه ی گاو حسن ، دارا و سارا و امین
روز بارانی، کتاب خیس کُبرا طِفلکی
تیله بازی درحیاط وکوچه وفرشِ اتاق
برسرکبریت و سکه، یاکه درب تَشتکی
چای والفجر و ،سماورنفتی کنجِ اتاق
مادرم هرگز نیاورد، استکان بی نلبکی
سکه ها و پولهایم ، ثروت آن دوره ام
جمع میشد اندک اندک، در درون قُلکی
داستان نوک طلا با مخمل و مادربزرگ
در دهی زیبا که زخمی گشته،بچه لَکلَکی
حاج زنبور عَسل ،نِل در فراق مادرش
یاد دوران اوشین و نقطه های برفکی
هشت سال از دوره شیرین، اما تلخ ما
پر ز آژیر خطر ، با حمله های موشکی
آرزوها کوچک اما در نگاه ما بزرگ
آرزویم بوده من هم،جبهه باشم اندکی
تا کجاها میبرد این خاطره امشب مرا
کاش میرفتم به آن دوران خوبم دزدکی
یاد آن دوره همیشه بامن و در قلب من
من بیاد وخاطراتت زنده ام ای کودکی
گلمه قارانلیق گئجه لر، طاقتیم یوخدور گئجه لر
گؤزلریم تؤكسه یاشینی دریادان چوخدور گئجه لر
طاقتیم یوخدور گئجه لر
گئجه لر اوزون گئجه لر سس سیز، سحرین عطرین نئینیرم سن سیز
آغرییر قلبیم گوزلریم خسته، یاتا بیلمیرم گل منی سس له
پنجره نی باغلادیم یوخی گله گؤزومه
گؤردوم یوخودا بختیم آلیب یانان کؤزومه
اولدوزوم كوسوب گئدیب یئل كیمین اسیب گئدیب
آییلدیم بیر وقت گؤردوم عمریمی كسیب گئدیب
گئجه لر اوزون گئجه لر سس سیز، سحرین عطرین نئینیرم سن سیز
آغرئییر قلبیم گؤزلریم خسته، یاتا بیلمیرم گل منی سس له
گاهی متفاوت باش
بخشش را ازخورشید بیاموز
که ترازوئی ندارد
سبک وسنگین نمیکند
جدا نمی سازد
و فرقی نمیگذارد.
به همه از دم روشنایی می بخشد
محبت را بی محاسبه پخش کن
دروازه های قلبت رابه روی همه بگشا
و باور داشته باش خدایی که در این نزدیکیست، بهترینها را برایت رقم زده است...
بیر گولوش بیر حادثه بیر من دایاندیم بیر گئجه
بیر کونول چیرپینماسی آغلار اویاندیم بیر گئجه
مین حارای ادین دیلیمده بیر قارانلیخ بیرده من
آختارار کن یاریمی یالنیز دولاندیم بیر گئجه
بیلمدیم هاردان بو سئودا اولدو چیرکین آیریلیق
یاغدی حسرت لر دیوارلاردان و یاندیم بیر گئجه
توپراغ اوستونده یازیردین من گئدرکن آیریلیق
چوخ یانیردیم سئوگولوم من پارچالاندیم بیر گئجه
♦️„حسرت زنگانلی„♦️
جـور مـیـکـنـد خـدا در و تـخـتـه را بـا هـم
آن طـور کـه تـو و مـرا آشـنـا کـرد ؛
تـو شـدی خـاطـره سـاز و مـن خـاطـره بـاز
من خیس ِ باران باشم و در را برویم وا کنی
عطر ِ تمشک و پونه را با خنده ات معنا کنی
مانند ِ برگ و شبنمی، سرد از هوای ِ نم نمی
در خود بلرزم تا کمی در دستهایم "ها" کنی
بگذاری آن سو صندلی، محو ِ هوای ِ مخملی
با چوبهای ِ جنگلی شومینه ای برپا کنی
کتری و رقص ِ شعله ها، آویشن و هِل در هوا
یک سینی از عشق و صفا سهم ِ من ِ تنها کنی
فنجان پُر از چایی شود، از من پذیرایی شود
عصرم تماشایی شود وقتی سری بالا کنی
یک عمر زن باشی ولی، غرق ِ سخن باشی ولی
دلتنگ ِ من باشی ولی با خنده ای حاشا کنی
حالی به حالی جای ِ گل، رقص ِ شمالی جای ِ گل
بر روی ِ قالی جای ِ گل، نقش ِ نگار ایفا کنی
آیینه ای بگذاری و دل بر دلم بسپاری و
آن شانه را برداری و با تار ِ مو غوغا کنی
مو جنگلی ِ تا کمر! با روسری ِ مِه به سر
ای وای اگر چشمت خزر، لب را قزل آلا کنی
با مزه ی ِ توت ِ ملس، با شعر ِ حافظ همنفس
رقص ِ الا یا ایها الساقی ادر ودکا کنی
ای جویبار ِ زمزمه! ای مستی ِ بی واهمه!
اصلن که گفته اینهمه آیینه را زیبا کنی؟
جرم ِ من عاشق بودنم، شلاق ِ مویت بر تنم
بهتر که این حد خوردنم را زودتر اجرا کنی
چیدی گل ِ مهتاب را، تا پشت ِ پلک ِ خاب را
سهم ِ هزاران قاب را تصویری از رویا کنی
من صبح شعری خانده ام، شاید تو را گریانده ام
تا جای ِ خالی مانده ام یک شاخه گل پیدا کنی
*شهراد میدری*
لبخند تو در چشم من انگار شراب است...
این شاعر عاشق...به همان،خنده خراب است
من عاشق عشقم...چه بسوزم...چه بسازم...
عشق است...که هر کار کند...
عین ثواب است...
معشوق اگر...خون مرا ریخت...
به حق ریخت...
خون ریزی معشوق هم...از روی حساب است
تب کردن تو...مردن من...هر دو بهانه ست..
عشق است...که بین من و تو...
در تب و تاب است...
عقل بیهوده سر طرح معما دارد
بازی عشق مگر شاید و اما دارد
با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد
در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد
بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند
قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد.
مِثْلِ عبّٰاسْ كَسْي هَسْت دِلٰاوَرْ بٰاشَدْ
بٰاْ هَمِهْ تِشْنِگي اَشْ يٰادِ بَرٰادَرْ بٰاشَد
مِثْلِ عَبّٰاسْ كَسيْ هَسْت كِهْ سَقّٰا بٰاشَدْ
جِگَرِ سُوخْتِه اشْ حَسْرَتِ دَرْيٰا بٰاشَدْ
مِثْلِ عَبّٰاسْ كَسْيْ هَسْتْ اَبٰابيلْ شَوَدْ
بٰالُ و پَرْ سُوخْتِه،هَمْسٰايِه جِبْريلْ شَوَدْ
هيچْ كَسْ مِثْلِ اَباالْفَضْلِ وَفٰادٰارْ نَبُودْ
لٰايِقِ تَشْنِگيُ و اِسْمِ عَلَمْدٰارْ نَبُودْ
هَرْ كَسْي خْوٰاسْت كِهْ فَرْدٰا بِه شَفٰاعَتْ بِرِسَدْ
يٰا اَباالْفَضْلِ بِگُوييدْ بِه سَلٰامَتْ بِرِسَد
تاسوعای حسینی تسلیت باد