می آیی
یک شب
رو به آسمان دراز بکشیم
تو ماه را رصد کنی
من چشمان ماهت را ؟

می آیی
گم شویم میان تاریکی شب ؟
تو ستاره ها را بشماری
من گیسوان کهکشانی ات را ؟

راستی
وسط رویاهایمان خوابت نبرد ؛
چشمان ماهت را که ببندی
من و ستاره ها
باهم
خانه خراب می شویم...



تاريخ : دو شنبه 19 بهمن 1394برچسب:, | 12:37 | نويسنده : solaleh20 |

چه وسوسه ای دارد خدا بودن...

فکرش را بکن...

همیشه کنار تو...

نزدیک تر از رگ گردنت باشم...!



تاريخ : دو شنبه 19 بهمن 1394برچسب:, | 12:36 | نويسنده : solaleh20 |

 به قلبت رجوع کن.


اگر حالت خوبست،به باورهایت ایمان بیاور


اگر خوب نیستهمچون خانه کلنگی ،


بکوب و از اول بساز و


با قدرت به راهت ادامه بده.



تاريخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394برچسب:, | 17:54 | نويسنده : solaleh20 |

ای اشک، آهسته بریز که غم زیاد است 

ای شمع ، آهسته بسوز که شب دراز است


امروز کسی محرم اسرار کسی نیست

ما تجربه کردیم، کسی یار کسی نیست .


هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست

هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست


هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد

هر احمد و محمود رسول مدنی نیست


بر مرده دلان پند مده خویش نیازار

زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست


با مرد خدا پنجه میفکن چو نمرود

این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست


خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت

خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست


جایی که برادر به برادر نکند رحم

بیگانه برای تو برادر شدنی نیست


صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر

غافل مشو ای دوست که مادر شدنی نیست



تاريخ : دو شنبه 12 بهمن 1394برچسب:, | 12:39 | نويسنده : solaleh20 |

روزي مردي فقير،

با ظرفي پر از انگور،
نزد رسول الله آمد و به او هدیه داد،
رسول الله آن ظرف را گرفت و شروع كرد به خوردن انگور
و با خوردن هر دانه انگور تبسمي ميكرد
و آن مرد از خوشحالي انگار بال در آورده و پرواز ميكرد،
اصحاب رسول الله بنابه عادت منتظر اين بودند كه آنها را در خوردن شريك نمايد
و رسول الله همه انگورها را خورد و به آنها تعارفي نكرد .
آن مرد فقير با خوشحالي فراوان از آنجا رفت .
يكي از اصحاب پرسيد:
يا رسول الله عادت بر اين داشتيد كه ما را در خوردن شريك ميكرديد،
اما اين بار به تنهائي انگورها را خورديد!!
رسول الله لبخندي زد و فرمود :
ديديد خوشحالي آن مرد وقتي انگورها را ميخوردم؟
انگورها آنقدر تلخ بود،
كه ترسيدم اگر يكي از شما در خوردن تلخي نشان دهد خوشحالي آن مرد به افسردگي مبدل شود.



تاريخ : دو شنبه 12 بهمن 1394برچسب:, | 12:37 | نويسنده : solaleh20 |

آیریلیق دان نه دئیم یوخدو داخی چاره دئیم

یازیرام س ؤزلریمی بلکه گؤرم یاره دئیم

 

گولو گولشن ده سئویب،سؤز صاحابی آختاریرام

دیلگی یوخدو سؤزه ،پس سؤزو من خاره دئیم

 

قاتلیم یاریم اولوب،هئچ طنابین تقصیری یوخ

درد لریم چوخدو ناچار، درد لری من داره دئیم

 

طاریمین نار لاری اغلار قالیب احوالیمه های

گؤز یاشیم لان یازیرام،سئومگیمی ناره دئیم

 

گؤزلریم یاغمیری دای،آغ کفنیم قیش قار اولوب

„حسرتین„گؤز یاشی یام،قوی یاشی من قاره دئیم



تاريخ : دو شنبه 5 بهمن 1394برچسب:, | 12:47 | نويسنده : solaleh20 |

سن سیز له دیم گوزومدن آخیر قان یاواش یاواش

 
گئدمه گئدنده سنله گئدیر جان یاواش یاواش 



تاريخ : یک شنبه 4 بهمن 1394برچسب:, | 13:36 | نويسنده : solaleh20 |

می شود یادی کنم از تو شبی با خاطرت؟

با دوبیتی های ناب ِ نابِ بابا طاهرت

 

می شود امشب تو را حاضر کنم مانند روح؟

تا روم در خلسه ای با چشمهای ساحرت؟

 

من دلم میخواهدت باید کمی تنها شویم

شکل آغوشی میان دستهای ماهرت

 

با غرور بیخودت در من ولی گم می شوی

غرق خوابی میشوم با بوسه های نادرت

 

کار من تنها شده ترسیم این رویای خوب

می شود امشب بیایی توی خواب شاعرت



تاريخ : یک شنبه 4 بهمن 1394برچسب:, | 13:26 | نويسنده : solaleh20 |

یار همه اومد اما تو دیر کردی

 

چه میدونی که چشم انتظاری داری



تاريخ : یک شنبه 4 بهمن 1394برچسب:, | 13:18 | نويسنده : solaleh20 |