من یقین دارم که برگ ،

 


کاین چنین خود را رها کردست در آغوش باد ،




فارغ است از یاد مرگ !



آدمی هم مثل برگ ، می تواند زیست بی تشویش مرگ ،


گر ندارد همچو او آغوش مهر باد را ،



می تواند یافت لطف :



" هرچه بادا باد را "

فریدون مشیری



تاريخ : جمعه 20 تير 1393برچسب:, | 12:24 | نويسنده : solaleh20 |

روزگار کودکی یادش بخیر

یاد شب های خوش و شادش بخیر

زندگی مثل سلامی ساده بود

زندگانی صبح و شامی ساده بود

سفره نان و پنیری داشتیم

در نداری چشم سیری داشتیم

وقت بخشش دست ما لرزش نداشت

مال دنیا انقدر ارزش نداشت

آدما تاب و تحمل داشتند

بر خدا خیلی توکل داشتند



تاريخ : جمعه 20 تير 1393برچسب:, | 11:36 | نويسنده : solaleh20 |

التماس دعا . . .



تاريخ : یک شنبه 8 تير 1393برچسب:, | 16:58 | نويسنده : solaleh20 |

در حضور خار ها هم میشود یک یاس بود

در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود

میشود حتی برای دیدن پروانه ها

شیشه های مات یک متروکه را الماس بود

کاش میشد ، حرفی از کاش میشد هم نبود

هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود



تاريخ : سه شنبه 3 تير 1393برچسب:, | 12:39 | نويسنده : solaleh20 |