فریب

 گفت : آري،

روزي از پشت پنجره اطاق پنهاني مواظب حركات ديوانگان بودم، ناگهان ديدم ديوانه اي اطراف خود را خوب بدقت وارسي كرد و همينكه ديد كسي مراغب او نيست كفشهايش را از پا در آورد و به سختي تمام از ستون برق وسط تيمارستان بالا رفت، چند بار از وسط راه سر خورد و به پايين افتاد، ولي بالاخره به هر زحمتي بود خود را به نوك تير رساند و آنگاه كاغذ تا خورده اي را كه قبلا" نوشته بود از جيب در آورد لوله كرد و در انتهاي تير پنهان نمود وبه سختي بر گشت

من كه شاهد اين جريان بودم حس كنجكاوي مرا واداشت تا بعد از ظهر در حاليكه گرما به شدت آزارم ميداد چون خلوت بود و همه در حال استراحت بودند، با سختي از ستون بالا رفتم و نامه را برداشتم و پايين آمدم، در حاليكه هر آن احتمال سقوطم بود، وقتي نامه را باز كردم ديدم نوشته است : آخر تير چراغ برق 

 



نظرات شما عزیزان:

احسان
ساعت10:59---24 ارديبهشت 1392
:):)

♥ ZhIlA♥
ساعت3:54---24 ارديبهشت 1392
من

سیاهی لبهایم از سیگار نیست

سیاه پوش هزار حرفه نگفته است…!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, | 17:52 | نويسنده : solaleh20 |